کد مطلب:90452 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:127

مزاح و خوشرویی پیامبر











«كان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یمزح و لا یقول الا حقا اتته امراه انصاریه فقالت: «یا رسول الله! ادع الله لی ان یدخلنی الجنه» فقال لها: «یا ام فلان! ان الجنه لا یدخلها عجوز» فولت المراه تبكی، فتبسم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و قال لها: اما قرات قوله تعالی: «انا انشاناهن ابكارا عربا اترابا.»

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شوخی می كرد، اما به جز حق چیزی نمی گفت: روزی پیرزنی از انصار، به حضورش شرفیاب شد و عرض كرد: یا رسول الله برایم دعا كن، تا خدا مرا به بهشت ببرد! پیامبر فرمود: هیچ پیری به بهشت نمی رود، زن گریه كنان خواست مجلس را ترك كند، پیامبر تبسم كرد و فرمود: مگر این آیه را نخوانده ای كه خداوند می فرماید: ما آن زنان را در كمال زیبایی آفریده ایم و همیشه آنان را باكره گردانیم، چنان زیبا و دلربا كه در خوبی و جوانی، مانند یكدیگرند. (یعنی شما در آن روز پیر نیستید بلكه جوان می شوید و به بهشت می روید)

نعمان بن عمرو بن رفاعه ی انصاری از اهل مدینه و از صحابه ی پیامبر بود. او مردی مزاح بود و رسول خدا را می خنداند و در عین شوخ طبعی، از دلاوران عرب به شمار

[صفحه 504]

می رفت و در جنگهای بدر، احد و خندق شركت نمود. ربیعه بن عثمان گوید: مرد عربی در حالی كه شتر خود را بیرون مسجد، عقال كرده بود، به حضور رسول خدا رسید، بعضی از یاران پیامبر، نزد نعیمان آمده گفتند: بیا شتر این مرد را نحر كن، چرا كه مدتی است كه گوشت نخورده ایم، نعیمان گفت: با صاحب شتر چه كنم؟ گفتند: پیامبر پول شتر را به او خواهد داد! نعیمان شتر را نحر كرد و گوشت آن را بین خودشان تقسیم كردند، مرد عرب از مسجد بیرون آمد، دید از شتر خبری نیست، سراسیمه نزد پیامبر آمد و آن جناب را باخبر كرد، پیامبر، فرمود: چه كسی این كار را انجام داده گفتند: نعیمان، پیامبر دستور داد او را تعقیب كنند و خودش نیز با آنها به راه افتاد، از هر كس سوال می كردند، می گفت: او را ندیده ام، پس از جستجوی فراوان، او را در خانه ی ضباعه دختر زبیر بن عبدالمطلب، در حالی كه پنهان شده بود و یكی از یاران با صدای بلند می گفت: او را نمی بینم و با انگشت به جای او اشاره می كرد، یافتند، پیامبر فرمود: چرا چنین كاری كردی؟ عرض كرد: یا رسول الله! همان كسانی كه مرا به شما نشان دادند، به این عمل وادارم نمودند، پیامبر در حالی كه عرق از پیشانی مباركش پاك می كرد و با شدت می خندید، پول شتر را به مرد عرب داد.

به هر حال خندیدن با آواز چیزی و گشاده رویی و مزاح حلال چیز دیگر است، آن یكی مذموم و دیگری ممدوح است.

[صفحه 505]


صفحه 504، 505.